"انسان در جستجوی معنا"

ساخت وبلاگ
خیلی از اون چیزایی که فکر می‌کردم جوونی محسوب میشه و جوونی نکردم رو تجربه کردم؛ یا اونقدر به این لایف‌استایلم خو گرفته‌ام که دیگه نمی‌تونم اونقدری لذت ببرم، یا واقعا اونقدری لذت نداره. اگه داشت همه اونایی که از اول اینجوری زندگی کرده بودن، الان راضی بودن...هیچ چیز راضی کننده نیست، اما همیشه یه پله بالاتر وجود داره. مسئله اینجاست که پله‌ای رو انتها نبینیم. تا اینجا یه انتهایی رو برای خودم ترسیم کرده بودم که به نظرم بعد از رسیدن به اون انتها دیگه می‌تونستم خوشبخت باشم. ولی بعد از رسیدن همه چیز بی‌معنی شد. ولی ما قرار نیست با رسیدن خوشبخت باشیم. ما فقط با رفتن از یک پله، به پله بعدی احساس خوشبختی و معنا می‌کنیم. این حرفا شاید تکراری باشه، ولی تو نقطه‌ای که برات یه روزی آرزو بوده، با درد حسش می‌کنی. اینجا تازه یه کم آروم میشی و هدفمندتر. تارگت جدید برای خودم در نظر گرفتم. پله بعدی رو ترسیم کردم. گفتم یعنی این یکبار زندگی رو، بدون نشستن تو کلاس بهترین‌ اساتید رشته‌م تو بهترین دانشگاه‌های جهان تموم کنم؟ چرا کلاسهای فلسفه تو آلمان و فرانسه نه؟چرا به کم قانع باشم؟ چرا بلندپروازی نه؟ "انسان در جستجوی معنا"...ادامه مطلب
ما را در سایت "انسان در جستجوی معنا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mantenia بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 9 اسفند 1402 ساعت: 1:02

کامنتهایتان را خواندم. ممنونم اما حتی انرژی پاسخ ندارم. در باخت بزرگی و بحران ۳۰ سالگی‌ام. پدرم بهتر است ولی همچنان توانایی کارهای شخصی را ندارد. کمر خم کردیم در راه مطب‌های پزشکان بی‌شمار و روزها در بیمارستان ماندن. دلم برای زندگی عادی‌مان تنگ شده است. برای روزهایی که دغدغه موضوع تز داشتم. اما حالا نه تز مهم است، نه درس و نه حتی نفس کشیدنم.شب یلدا را آمده‌ام مشهد پیش خانواده و فرداشب دوباره تهرانم. هنوز امکان اسباب‌کشی نداریم. زندگی قرار نبود تا این اندازه سیاه و تلخ باشد. ما روی آن حساب دیگری کرده بودیم. ما آینده را روشن‌تر از این سیاهی ناتمام می‌دیدیم...قرار نبود یلدا شب بی‌صبحی باشد. قرار بود؟ "انسان در جستجوی معنا"...ادامه مطلب
ما را در سایت "انسان در جستجوی معنا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mantenia بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 17:45

بچه ها همتون خیلی به من لطف داشتید این سالها و اگه این وبلاگ و شماها نبودید من کمتر از این رشد میکردم. شرایط زندگیم دیگه جور دیگه ای شده و دیگه نمیتونم توجهی به وبلاگ داشته باشم. همتون رو به خدا میسپارم و آرزوی موفقیت و بهترین ها رو دارم براتون. خدانگهدارتون.

"انسان در جستجوی معنا"...
ما را در سایت "انسان در جستجوی معنا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mantenia بازدید : 58 تاريخ : پنجشنبه 12 مرداد 1402 ساعت: 3:38

دچار فروپاشی شده بودم. پدر مادرم منو آماده استقلال نکرده بودن و حالا باید بدون روروئک و کفش، راه رفتن رو یاد می‌گرفتم. یکسال از مستقل شدنم می‌گذره. تو این یه سال وارد فضای خوابگاه شدم که به دلایلی که قبلا گفتم، استقلال رو متفاوت می‌کنه. خیلی روزا می‌گفتم کی درسم تموم میشه که برگردم خونه خودمون. خیلی روزا به انصراف از تحصیل فکر کردم. و اکثر روزها به این فکر کردم که بزرگ شدن و راه رفتن، زمین خوردن داره. زخمی شدن داره. هرچند همه چی استقلال نبود. ظلمی بود که اساتید ارشدم بهم کردن و بعدا همشون جز یکیشون معترف شدن که در حق شما خیلی اجحاف شد. و نمره‌ام رو بعد از اصلاحات افزایش دادن. اما اعتراف اونا به احیای دوباره انگیزه‌ام تو چیزی که عاشقش بودم و به زندگیم معنا می‌داد کمکی نکرد. از اساتیدی که فلسفه آموزش درس میدن، انتظار بیشتری میره..‌. اونا هیچی از شرایط من نمی‌دونستن و صرف اینکه شاگرد اولشون بودم ازم انتظار سه تا پایان‌نامه داشتن. ۸ تا سوال برای پایان‌نامه من تصویب کردن در حالی که برای همکلاسیم ۲ تا سوال. نمی‌دونم. شاید درستش همین بوده. ولی اگه این درست بود پشیمون نبودن و سعی نمی‌کردن با حرف‌های بچگانه از دلم درارن.‌دیروز غروب وقتی پدر مادرم نبودن تا می‌تونستم گریه کردم. هیچ رفتنی اندازه این بار برام سخت نبود‌. و هیچوقت اینقدر نیاز نداشتم بمونم. ولی باید می‌رفتم چون شنبه مصاحبه گزینش آموزش و پرورش دارم. آزمون استخدامی شرکت کردم و برای شهر تهران دعوت به مصاحبه شدم. اگه استخدام شم، بیشتر بند تهران میشم...اما حس می‌کنم یکسال آسیب‌پذیر بودن در عوض یادگیری دیگه کافیه. باید جمع کنم خودمو. از عید درسو بوسیدم گذاشتم کنار. هنوز از پایان‌نامم مقاله استخراج نکردم. هنوز یه کلمه‌ هم از پروژه "انسان در جستجوی معنا"...ادامه مطلب
ما را در سایت "انسان در جستجوی معنا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mantenia بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 12 مرداد 1402 ساعت: 3:38

برای رفتن به اصفهان دل تو دلم نیست. احتمال خیلی زیاد اولین هفته بعد از تعطیلات، یه سفر کاری میرم اصفهان. این اولین سفر کاری و اولین سفر تنهاییمه. یادمه قدیما آلما توکل از جلفا رفتن می‌نوشت‌. همیشه فکر می‌کردم خوش به حالش. یعنی میشه منم یه روزی تنها برم جلفا؟

سال گذشته این موقع مستقل شدن برام آرزو بود. امسال دارم کم‌کم مقدمات فرصت مطالعاتی تو اروپا رو استارت می‌‌زنم.‌ سال دیگه کجام؟ خدا می‌دونه...

"انسان در جستجوی معنا"...
ما را در سایت "انسان در جستجوی معنا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mantenia بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:55

من ابتدای کلی تجربه جدیدم. از سختی‌های زندگی مستقل گرفته تا زندگی با آدمای مختلفی که دیدتو به دنیا عوض می‌کنن. از وقتی اومدم خوابگاه فهمیدم اونقدرا هم که فکر می‌کردم بدبخت نبودم. حتی الانم که فکر می‌کنم خیلی بدبختم، نیستم. فهمیدم خیلی‌ها تروماهای بزرگتری نسبت به من دارن. روابط آدما توی خوابگاه خیلی فرق داره با روابط همون آدمها با افراد دیگه. تو خوابگاه با درون آدما ارتباط بیشتری می‌گیری. آدما رو وقتی می‌بینی که خود خودشونن. "انسان در جستجوی معنا"...
ما را در سایت "انسان در جستجوی معنا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mantenia بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 1:11

حالا که مدتیه خوابگاهی شدم؛ وقتی میام شهر و خونمون، می‌فهمم چقدر تو رفاه و آسایش بودم. گاهی اصلا دلم نمی‌خواد برگردم ولی با خودم میگم من اون سختی و شرایط رو انتخاب کردم که ساخته بشم‌. مامان‌بابام میگن خیلی عوض شدی. پخته شدی. دیگه زهرای سابق نیستی. صبورتر و سازگارتری. ولی خودم حس می‌کنم فقط خسته‌ترم. گاهی اصلا دلم این پختگی رو نمی‌خواد‌. دلم میخواد تو امنیت خونه خودمون باشم‌‌.

"انسان در جستجوی معنا"...
ما را در سایت "انسان در جستجوی معنا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mantenia بازدید : 56 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 15:09

عینکی شدم و چشمام بیشتر از چیزی که فکر می‌کردم ضعیف بود. هم عینکه بهم میاد، هم همه چی خیلی واضح شده.

+ به اپتومتریسته گفتم نمره چشمم چنده؟ گفت: ۲۰. خوشم اومد.

"انسان در جستجوی معنا"...
ما را در سایت "انسان در جستجوی معنا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mantenia بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 15:09

واقعا مشکلات زندگی خوابگاهی و زندگی مستقل زیاده. از همه این مشکلات بدتر، آنلاین شدن مدرسه‌اس. من جایی رو ندارم برم تدریس کنم و هم‌اتاقی‎‌هام اذیت میشن. البته خوابگاه ما سوئیت یک خوابه کامله و صبح من تو هال تدریس می‌کنم و بچه‌ها خوابن. ولی اون 2-3 ساعت باقی مونده رو نمی‌دونم چیکار کنم که بقیه اذیت نشن.بازه امتحاناته و همینجوری سرم شلوغه. اصلاحات پایان‌نامم رو هنوز تموم نکردم و هر روز یه چیزی بیشتر از چیزی که ازم خواستن اضافه میکنم و فکر می‌کنم پایان‌نامم می‌تونست خیلی بهتر از اینا بشه. کارهای مدرسه هم که یه دغدغه جداگونه همیشگیه. این وسط دوتا هم اتاقی فاجعه داشتم که بالاخره اتاقمو عوض کردم و از دستشون راحت شدم.سعیده نقطه مثبت این روزای زندگیمه. فکر می‌کنم اگه نبود خیلی جاها کم میاوردم. قشنگ برام تکیه‌گاهه. یه چیزی فراتر از رفیق و خواهره.+ البته همه چی اونقدر بد نیست که میام اینجا میگم. وقتی خیلی بهم فشار میاد میام اینجا ناله می‌کنم... "انسان در جستجوی معنا"...ادامه مطلب
ما را در سایت "انسان در جستجوی معنا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mantenia بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 15:09

جنونبرخلاف اینکه این روزها اکثر مردم به خاطر اینکه تنها راه ارتباطی‌شان اینترنت است و بیشتر از سابق از آن استفاده می‌کنند، من از آن فاصله گرفته‌ام. و علتش کمتر مربوط به درس است. آنقدر فاصله گرفته‌ام که خی "انسان در جستجوی معنا"...ادامه مطلب
ما را در سایت "انسان در جستجوی معنا" دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mantenia بازدید : 91 تاريخ : شنبه 30 فروردين 1399 ساعت: 4:44